اعلام موجودی

اهم ... اهم ... سلام :)
شاید باورتان نشود اما امیدوارم که باورتان بشود که من از آن دسته آدمهایی نیستم که اصلن به فکر دوستان مجازیشان نبوده که بر عکس از آن دسته آدمهایی هستم که اصلن به فکر دوستان مجازیشان بوده ، آخر میدانید ما بنفشها اصولن آدمهای به دوستان مجازی خود اهمیت دهنده ای هستیم ، اونقدر که حتی  کلی حرف توی کوله پشتیمان جمع کرده بودیم تا برایتان سوغاتی بیاوریم . اما خب به هر حال این به دوستان مجازی خود اهمیت دهنده بودنمان دلیل نمیشود که آدمهای شلخته و کم حافظه ای نباشیم که !!!
از اونجایی که بعید میدونم قانع شده باشید به ذکر یک مثال میپردازم ، مثلاً به یک ماهی دقت کنید !!! همه میگن پر از فسفر و امگا سه و اینهاس و برای تقویت مغز و حافظه بسیار مفیده ، درسته ؟!! بعد خودش کُلـّــُهُم 8 ثانیه حافظه داره ! ینی مثلن ماهی خانوم با شوهرش میره بالارودخونه دور دور روشو برمیگردونه ویترین مغازه رو نگاه میکنه وقتی برمیگرده دیگه شوهرش رو یادش نمیاد ، نکته ی جالب اینجاس که شوهره هم دیگه ماهی خانوم رو یادش نمیاد ! فلذا هر کدوم به مسیر خودشون ادامه میدن و میدن و میدن و میدن تا از کادر خارج میشن و ما نمیتونیم ببینیم که در نهایت چه اتفاقی براشون میوفته !
بگذریم ! خواستم بگم یک عالمه حرف به مناسبت بازگشتم آماده کرده بودم ، حتی به همون دلیلی که خیلیهاتون میدونید نوشته بودمشون روی کاغذ ! منتها از اونجایی که ما بنفشها اصولن آدمهای به کاغذهای خود اهمیت ندهنده ای هستیم هرچی گشتم پیداشون نکردم و مجبور شدم فِل بِداهه از قوه ی منطق و استدلالم استفاده کنم تا ورودم بدون اعلام نمونه و به همین دلیل این اعلام رو براتون نوشتم ، امیدوارم تونسته باشم با این اعلام به خوبی ورود خودم رو اعلام کنم و شما همگی متوجه اعلام ورود من شده باشید .
با تشکر از وقتی که در اختیار من گذشتید ...
آقای بنفشِ وارد شده ی اعلام کننده ی به دوستان مجازی خود اهمیت دهنده :)

همه لبخندیم ! ... همه !

راستش ما از اون خانواده هاشیم که مثلا میریم خونه ی یکی مهمونی بعد یهو تصمیم میگیریم از همونجا بریم مسافرت و دیگه بر نمیگردیم خونه ! بعد همزمان با این موضوع از اون خونواده هاش هم هستیم که یه راهِ مثلاً چهار ساعته رو یکی دو روز طول میکشه بریم از بس همه جا میزنیم کنار و میشینیم و اینا ...
خلاصه که مرخصی ما تموم شد و نتونستیم یه دل سیر وبگردی کنیم . اما احتمالا دفعه ی بعد که برگردم دیگه آموزشیم تموم شده و تکلیف دو سال آینده م روشن . امیدوارم خداوند تقدیری به بزرگی معرفت خودش برامون رقم بزنه و به ظرف کوچیکِ لیاقت ما بسنده نکنه . منم با شادمانی برگردم و مهربونیهاتون رو جبران کنم .
شب و روزِ همتون بدون غم ، پر از سلامتی و نشاط ، پر از محبت ، پر از پول و خونه و ماشین و نوت 3 حتی :))
+ این هم برای حسن ختام ماجرا در ارتباط با تیتر : " روز جهانی بنفش "
بعله ، ما از اوناشیم که روز جهانی داریم واسه خودمون :))
همین دیگه ، خدانگهدار ...

نامهای پرمغز

نمیدونید چقدر دوست دارم اونی که اسم این قطعه ی مخصوص نگهداری از آب رو " قمقمه " گذاشت از نزدیک ببینم .  ینی اِرقی که ایشون نسبت به قم داشت گاندی به هند نداشت ! جا داشت اون لحظه که ایشون اسم این محصول رو قم قمه نامید یکی بلند میشد میگفت پَـ نه پَـ قم آنتالیاس :|
+ یه محصولی هم از جنگ برای ما به یادگار مونده که در آموزشی ملزم به حمل کردن اونیم به نامِ " فانسخه و بند حمایل " که دوستان سرباز در اقدامی کاملاً خودجوش این قطعه ی متبرک رو " شمایل " نامیدند . تا کنون اطلاعات دقیقی در ارتباط با علل این نامگذاری گزارش نشده است ...
++ یک دوستی هم داریم به نام پرومتئوس ( البته هنوز کشف نشده ایشون از کدوم سیاره به ما ملحق شدن ) که بسیار زحمت کشیده ، سلیقه به خرج داده ، مهربونی کرده و به مناسبت عید ایــــــــن کادوی زیبا رو برای بنده فرستاده . جا داشت بدین وسیله از ایشون تشکر کنم و اعلام کنم تا حالا توی زندگیم از هیشکی کارت پستال هدیه نگرفته بودم ( آیکون جمع شدن و لغذیرن اشک در چشم توأم با حرکات ناموزون لبها )
البته به جز اون چهل پنجاه مورد قبل :))

روزهای شیرین (!) خدمت

اول از همه سال نو رو به همه تبریک میگم ، امیدوارم سالی سرشار از شادی ، در اوج سلامتی با جیبهایی پر از پول و دلهایی مملو از محبت پیش رو داشته باشید .
و اما بعد ، بد نیست کمی حول موضوع خدمت شیرین سربازی بنویسم براتون ...
خب همه ی آدمها ، توی هر موقعیتی ، تمام تلاششون رو میکنند تا یک محیط امن برای خودشون فراهم کنند ،  معمولاً خروج از این محیط و پا گذاشتن به یک دنیای جدید کار زیاد راحتی نیست . مخصوصاً اگر قرار باشه وارد چهارچوب خاصی بشید و بدونید که باید در این قالب جدید ، زندگی جدیدی رو آغاز کنید ! اما با همه ی این تفاسیر حس هیجان و علاقه به تجربه ی دنیاهای جدید به آدم این نیرو رو میده تا به سرعت با تفاوتها کنار بیاد و خودش رو با شرایط وفق بده ، مثل اتفاقی که برای من افتاد . هیچ وقت فکر نمیکردم روزی مجبور باشم 5 صبح بیدار شم ، رختخواب و وسایلم رو با یک نظم خاصی مرتب کنم ، برای یک غذای معمولی لحظه شماری کنم و بعد از صرف غذا برای شستن ظروف بدقواره م توی صف بایستم . و بعد به این فکر کنم که این شاید کمتر از یک بیستم از " بایدهایی " ـه که در چند ساعت پیش رو مجبور به رعایتشون هستم و خب بخش نه چندان خوبِ داستان اونجاست که بعد از اتمام همه ی این بایدها صفحه ی اول دفتر خاطراتت پر میشه از " اینجا رفتیم " و " این کار رو کردیم " ها و صفحات بعدی فقط چندتا ایضاً ...
اما بخشی که فکر کردن بهش شرایط تحمل اوضاع رو به شدت متلاطم میکنه اینه که تو به این فکر میکنی که هنوز بیشتر از 600 روز دیگه از این شرایط نه چندان خوب باقی مونده و تو محکومی به این که دو سال از بهترین سالهای زندگیت از بهترین موقعیتهایی که داشتی دست بکشی و به احمقانه ترین شکل ممکن دو دستی به دستان پر مهر فنا تقدیم کنی ...
راستش در این وادی حرف بسیاره و حوصله اندک ، فلذا احتمالاً بخشی از این حرص نوشته رو در موقعیتی دیگه به سمع و بصر شما دوستداران این بخش خواهم رسوند :)
و اما برای رفع خشکی متن نظر شما رو به خوندن پاره ای چند از بیانات خودم جلب مینُمایم :
1 . از تمامی دوستان و آشنایان ، خوانندگان ، دلداگان و حتی مخالفانِ مذکر خویش عاجزانه خواستارم بیخیال این دیالوگ مزخرف و تکراریِ " داداش چند ماه خدمتی ؟ " شده و ما را با غم خودمان تنها بگذارید ، والا هنوز به ماه هم نکشیده :|
2 . از اینکه با شمایل جدید موجبات خنده و سرور شما هموطنان عزیز را فراهم کرده ایم بسار در زیر پوستمان خوشحالیم اما جان مادرتان شما هم دیگر انقدر تابلو مارا با انگشت نشان ندهید و بخندید دیگر باباجان !!!!
3 . کودکان و نوزادان دلبندم ، بنده از همین تریبون استفاده کرده و هر گونه رابطه ای را با " لولو " و " آقاهه " تکذیب میکنم ، این موضوع تنها استفاده ای ابزاری از برادر سرباز است که توسط مادران برای سلطه بر فرزندانشان استفاده میشود ، لذا آگاه باشد و هوشمندانه به آزار و اذیت بپردازید و بی اعطنا به هشدار مامان از ما نگریزید .
4 . خدمت دختران با نمک و شیطان عزیز که الهی خودم تک تک همه ـتان را عروس کنم عارضم استفاده از الفاضی چون : جناب سرباز ، پلنگها حمله کردند ، اوه اوه چه بوی آشی میاد و موارد مشابه دیگر ، در مواقع رویارویی با دسته ای از سربازانِ خسته کاری به شدت خطرناک است ! به هر حال آنها مدتهاست در محلی بوده اند که حتی گربه های ماده هم حق تردد در آنجا را ندارند ، از ما گفتن بود .
5 . و اما بیانیه ی آخر و کلیدی ، باز هم خطاب به دختران عزیز ، کصافطها شما چرا هر دفعه ما میرویم اون توو و میاییم بیروون زیباتر میشوید ؟!!!!!!! والا به خدا آدم دلش میخواهد خب :|
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان بنده خودم اولین باری که اومدم مرخصی توی مسیر چند باری خواستم بپرم چندتاشون رو بغل کنم حتی ، اما هربار یک اتفاقی مانع شد ، خلاصه که ما سعی خودمون رو میکنیم که ذوق زدگیمان را کنترل کرده و به شما مثل آدم بنگریم منتها شما هم حواستان باشد اگر ناغافل کسی پرید بغلتان کرد فشارتان داد و بوسید حتی ، زیاد تعجب نکنید این موضوع یک رفلکس کاملاً غیرارادی و ناخودآگاه سیستم بدن سرباز است .
با تشکر از وقتی که در اخیار بنده گذاشتید ، سردار سرلشکرِ مجازی آقای بنفش :)